کمی شعور
 
mazhabi
دنیای مطالب
 
 
سه شنبه 5 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 19:37 ::  نويسنده : adel

آن بت گریه می کرد. زیرا هرگز نتوانسته بود دعایی را مستجاب کند و معجزه ای را برآورد، زیرا شادمان نمی شد از پیشکش هایی که به پایش می ریختند، قربانی هایی که برایش می آوردند.

زیرا دلتنگ کوهی بود که از آن جدایش کرده بودند و بیزار از آن تیشه که تراشش داده بود و ملول از آنانکه نامی برایش گذاشته بودند و ستایشش می کردند. بت بزرگ گریه می کرد زیرا می‌دانست نه بزرگ است و نه با شکوه و نه مقدس.

همه به پای او می افتادند و او به پای خدا. همه از او معجزه می خواستند و او از خدا. همه برای او می گریستند او برای خدا.

او گریه می کرد و از خدا تبر می خواست، ابراهیم می خواست، شکستن و فرو ریختن می‌خواست.

خدا اما دعایش را مستجاب نمی کرد.

هزاران سال گذشت هزاران سال و روزی سرانجام خداوند تبری فرستاد بی ابراهیم. آن روز بت بزرگ بیش از هر بار گریست. بلندتر از هر روز. زیرا دانست که ابراهیمی نخواهد بود. زیرا دانست که از این پس او هم بت است هم ابراهیم.

خدایا، خدایا، خدایا چگونه بتی می تواند تبر بر خود زند؟ خود را در هم شکند و خود را فروریزد؟ خدایا ابراهیمی بفرست.

خدا اما ابراهیمی نفرستاد....

بی باکی و دلیری و جسارتی اما فرستاد، ابراهیم وار.

و چه بزرگ روزی بود آن روز که بتی تبر بر خود زد و خود را شکست و خود را فرو ریخت.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







درباره وبلاگ


به وبلاگ خودتون خوش آمدید
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان mazhabi و آدرس loveallah.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 8
بازدید دیروز : 5
بازدید هفته : 8
بازدید ماه : 190
بازدید کل : 39687
تعداد مطالب : 253
تعداد نظرات : 33
تعداد آنلاین : 1